سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پــــایــــــانـم نـــــزدیـــــــکــــــــ اســـتــــــ...

Battery Low

شب تو اتاق تو تاریکی منتظر روشن شدن چراغ گوشیت باشی ...

یهو چراغش روشن شه ... قلبت بتپه ....

تاپ ...

تاپ ...

تاپ...

 

میری برش میداری ...

یعنی اونه ؟؟

رو صفحه میبینی ...

قلبت میشکنه ...

Battery Low ...

وقتی کسی نباشه قلبت رو شارژ کنه ...

چه فرقی میکنه ...

گوشیت خاموش میشه ...

آروم رو تختت کز میکنی ...

وتا خود صبح به خودتو بدبختیهات بد بیراه میگی ...!!

 

*بعضی وقت ها میگی باشه

 

نه برای اینکه باور کردی

نه !

برای اینکه خسته شدی .

امشب از اون وقتاس

 

**زخم ها خوب می شوند!

اما

"خوب شدن"

با

"مثل روز اول شدن"

خیلی فرق داره ...

 


+ نوشته شده در  چهارشنبه 91/8/17ساعت  8:35 عصر  توسط ملینا  نظرات ( )




من همرنگ شمایم!

 

دل کنده ام

از روزگار و آدمهایش.

بی خیال از همه ی باید و نباید ها،

پا روی پا می گذارم و فیلم سینمایی کمدی نگاه میکنم!!!

با خیال راحت میخندم،

بی توجه به پنجره های باز اتاقم،...

بی توجه به نگاه غضب آلود پدر...

قلبم پر از خالی ست!

خالی از هر چه که تا دیروز بود و دیگر نیست.

بی تفاوت به بی تفاوتی ها.

 

بی احساس به بی احساسی ها.

من هستم!

هستم و مثل همه ی آدمهای رنگارنگ، رنگارنگ می شوم.

آی آدمها!!!!

منم هم رنگ شما، مثل شمایم.

 

*بیــشتـریــن دروغـــی کــه در ایــن دنـیــا گـفـتــه ام

ایـن اســت:

خــــوبـم . . . !!
Photo: بیــشتـریــن دروغـــی کــه در ایــن دنـیــا گـفـتــه ام ایـن اســت:  خــــوبـم . . . !!‎

+ نوشته شده در  پنج شنبه 91/8/4ساعت  3:35 عصر  توسط ملینا  نظرات ( )




دنیای من

 

دنـیـا را وارونـه مـی خـواهـم ...

آدم هـا را..

اتـفـاق هـا را ...

نرسـیـدن هـا...نتـوانـسـتـن هـا...نخـواسـتـن هـا را نـیـز ...!

دلـم مـی خـواهـد...

رویـاهـا از سـر و کـول هـم بـالا بـرونـد...

مـردمـان بـخـنـدنـد از تـه دل ...

مـی خـواهـم هـرکـسـی دسـت دراز کـنـدو...

سـتـاره خـودش بـچـیـنـد از آن بـالا...

مـی خـواهـم دیـگـر سـر بـه تـن هـیـچ غـصّـه ای نـبـاشـد...!!

Photo: <3 دنـیـا را وارونـه مـی خـواهـم ...   آدم هـا را..   اتـفـاق هـا را ...   نرسـیـدن هـا...نتـوانـسـتـن هـا...نخـواسـتـن هـا را نـیـز ...!   دلـم مـی خـواهـد...   رویـاهـا از سـر و کـول هـم بـالا بـرونـد...   مـردمـان بـخـنـدنـد از تـه دل ...   مـی خـواهـم هـرکـسـی دسـت دراز کـنـدو...   سـتـاره خـودش بـچـیـنـد از آن بـالا...   مـی خـواهـم دیـگـر سـر بـه تـن هـیـچ غـصّـه ای نـبـاشـد...!!‎

*آدمهایی که به جای فریاد ، سکوت می کنند ، بالاخره روزی به جای صبر کردن در را باز می کنند و می روند ...!
**حرف میزنی اما تلخ

محبت می کنی ولی سرد

چه اجباری است دوست داشتن من.....!؟

 


+ نوشته شده در  چهارشنبه 91/8/3ساعت  8:7 عصر  توسط ملینا  نظرات ( )




روز بارانی

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟ 

 غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم 

وبه شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم 

دومین روز بارانی چطور؟ 

پیش بینی اش را کرده بودی 

چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم 

سعی می کردی من خیس نشوم 

و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود 

و سومین روز چطور؟ 

گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری 

چتررا کامل بالای سر خودت گرفتی 

و شانه راست من کاملا خیس شد

و چند روز پیش را چطور؟

به خاطر داری؟ 

که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم 

برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود 

دو قدم از هم دورتر راه برویم… 

فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو.....


+ نوشته شده در  سه شنبه 91/8/2ساعت  7:44 عصر  توسط ملینا  نظرات ( )